به گزارش قدس آنلاین، سریال «پرواز در ارتفاع صفر» بهکارگردانی عبدالحسن برزیده و تهیهکنندگی محمد نشاط، سریال این شبهای شبکه یک سیماست که متناسب با هفته دفاع مقدس ساخته شده است. این مجموعه در هفت قسمت، بیانگر گوشهای از زندگی دشوار و پراسترس خانوادههای خلبان نیروی هوایی در دوران هشتسال جنگ تحمیلی است. شاهرخ استخری که او را بیشتر در نقش جوانهای امروزی دیدهایم، اینبار در نقشی متفاوت و مهمتر از کاراکترهایی که تا بهحال داشته ظاهر شده است. البته او پیشتر نقشی با زمینه تاریخ معاصر داشته، اما این نقش تازه میتواند استخری را وارد فاز جدیدی از تصمیمات و انتخابهایش کند. «صبا» با این بازیگر گفتوگویی داشته است که در ادامه میخوانید.
مخاطب همواره شما را در نقش جوانی پر شروشور دیده اما اینبار در نقشی کاملا متفاوت میبیند، نقش خلبان جوانی که در دهه ۶۰ زندگی میکند و در اجتماع کنونی خود نقش پررنگی دارد. این تصمیم (بازی در این نقش) چطور شکل گرفت و آیا از این انتخاب راضی هستید؟
در ابتدا میخواهم درباره همکاریام با عبدالحسن برزیده پیشزمینهای را بگویم. من این افتخار را داشتم که در سال ۱۳۸۷ سریال «مثل هیچکس»را به کارگردانی عبدالحسن برزیده کارکنم. در آن مجموعه من نقش جوانی مستقل، معقول و منطقی را ایفا میکردم که با رگههای مذهبی و خانوادگی همراه بود. البته که این نقش شیطنتهای خودش را داشت و بخشی از بار عشقی داستان روی او بود. من سعی کردم در همان ابتدای راه بازیگری در میان پیشنهادهایم نقشهایی را انتخاب کنم که متفاوت باشند. اما آن چیزی که در ذهن مردم نشسته است، همان جوان پر شر و شور و امروزی است. حتی در سریال «پریدخت» که من نقش یک دانشجوی افسری در سال۱۳۳۴ را ایفا میکردم آنقدر بهیاد مخاطب نماند. شاید بخشی از این تفاوتی که به چشم شما آمده به خاطر تغییر گریم و چهره باشد. من در بازی سعی کردم هر آنچه که آقای برزیده میخواهد را انجام دهم و اگر هم کار خوب شده به دلیل نگاه ریز بین این کارگردان و ذهنیتهایی است که او نسبت به آن زمان دارد و اگر هم نواقصی وجود دارد آن را به حساب من بگذارید.
این سریال براساس زندگی خلبان کیومرث حیدری ساخته شده است؟
شاید ما الهامات زیادی را از زندگی این خلبان گرفته باشیم ولی تنها بخشی از اتفاقاتی که برای خلبان حیدری میافتد در این مجموعه مطرح شده است. اما اینطور نیست که دقیقا بخواهیم همان داستان را روایت کنیم شاید بسیاری از موضوعاتی که به آن پرداختیم داستان زندگی خلبان حیدری نباشد و درواقع ابراز ارادتی به کل نیروی هوایی کشورمان است. اگر قرار بود براساس زندگی او باشد حتما با نام خودشان این کارساخته میشد. ضمن اینکه ما برای ساخت این سریال مشاورانی ازجمله امیرخلیلی و همچنین برخی دیگر از خلبانان بسیار زبده زمان جنگ را در کنارمان داشتیم و از مشورت آنها بهره بردیم. حتی جوانترها که هماکنون در پایگاه شکاری اصفهان هستند خیلی به ما کمک کردند. مخصوصا روی اصطلاحات فنی و تکنیکی، فرم، استایل و همچنین جزئیاتی مثل بالا رفتن از هواپیما که بهراحتی میتواند نشان دهد که آن فرد واقعا تخصص دارد یا نه؟ بهعنوان نمونه بالا رفتن از هواپیما و سوار شدن اصلا کار آسانی نبود و برای اینکه این حرکت در فرم بدنم بنشیند قبل از اجرا بارها این کار را تمرین کردم و سعیکردم به گونهای آن را انجام بدهم که انگار کار هر روز من است.
برای استفاده از اصطلاحات تخصصی و فنی جدا از کمکهایی که کارشناسان کردند خودتان هم مطالعاتی داشتهاید؟
درخصوص اطلاعات فنی و اصطلاحات کمتر، چون به نظرم آنچه که در پرواز اتفاق میافتد ممکن است کمی با آنچه که در کتابها نوشته شده متفاوت باشد. بهعنوان مثال اگر بخواهیم یک کلمه را با لهجه درست زبان انگلیسی بیان کنیم شاید آن کلمه در اصطلاح پرواز و خلبانان بهگونهای دیگر باشد، من نیز سعی میکردم به اصطلاحات مرسومی که خلبانان گفتهاند نزدیکتر شوم. ولی بیشتر مطالعات من در زمینه رشادت قهرمانان هشت سال دفاع مقدس بود.
رجعت به گذشته و بازی شخصیتی که نمیشناسید آن هم در دورهای که تجربهاش نکردهاید سخت نبود؟
اینکه آدم بخواهد نقش قهرمان کشورش را بازی کند کار بسیار دشواری است و مسئولیت بزرگی را در پی دارد. ما با این همه نقص و نقطهضعف قرار است نقش یک قهرمان بزرگ ملی را بازی کنیم همین کار را سخت میکند و برای من بهشخصه استرسزا بود که مبادا نیروی محترم هوایی کشور وقتی سریال را میبینند برخی قسمتها برایشان ملموس نباشد. همچنین بسیار نگران جلوه ویژه کار بود که چگونه از آب درمیآید.
البته یکی از نقطهضعفهای این مجموعه جلوههای ویژه آن است.
من نمیخواهم اسم آن را نقطه ضعف بگذارم اما به دلیل اینکه مردم ما همیشه فیلمهای روز دنیا را دیدهاند و چشمشان به جلوههای ویژه قوی عادت کردهاست و هرچیزی را نمیپذیرند. البته که ما هم بهلحاظ زمانی باید بیشتر روی آن وقت میگذاشتیم اما فرصت کمی تا زمان پخش داشتیم، شاید اگر دوستان ما وقت بیشتری داشتند کار زیباتری را ارائه میدادند. با اینکه کار را زود شروع کردیم اما فیلمبرداری از آنچه که انتظار داشتیم بیشتر طول کشید.
سبک کارهایی مثل«سیمرغ»، «شوق پرواز»و «پرواز در ارتفاع صفر» هر از گاهی در قالب کارهای الف ویژه ساخته میشود اما در دهه ۶۰ و ۷۰ این سریالها نسبت به دهه ۸۰ و ۹۰ بیشتر بود. چیزی که ثابت شده این است که سریالهایی از این قبیل مخاطب خودشان را دارند که اخیرا خیلی کمتر به آن پرداخته میشود. از نظر شما دلیل این اتفاق چیست؟
واقعا دلیلش را نمیدانم اما بهخاطر دارم که یکی از جذابیتهای دوران کودکیام این بود که به سینما بروم و فیلمهای جنگی را ببینم. تقریبا آن زمان هر فیلم جنگی مثل «افق»، «مهاجر» و... که به سینما میآمد را میدیدم. نمیدانم الان اگر بخواهیم فیلمی مثل «افق» رابسازیم با آن همه صحنه انفجار و پروداکشن چقدر هزینه نیازدارد. از طرفی نمیدانم که آیا واقعا مخاطبش را دارد یا نه؟ ما مشق سینمای اکشن را از سال ۶۰ تقریبا قطع کردیم. در خیلی چیزها پیشرفت کردیم اما بعید میدانم در سینمای اکشن اتفاق خاصی افتاده باشد بهخاطر اینکه آزمون و خطایی هم در این سالها رخ نداده است.
خودتان چقدر با ساخت این نوع کارها و این ژانر موافقید؟
من هم سریال «پرواز در اتفاع صفر» و هم مجموعه «آمین» را که دوسال پیش برای هفته دفاع مقدس ساخته شد بهشدت دوست داشتم اما فکر میکنم آنقدر که من انتظار داشتم دیده نشد. همیشه سعی کردهام فیزیکم را حفظ کنم و ورزش را ادامه دهم زیرا کار کردن در این ژانر دوست دارم اما متاسفانه به این ژانر در سینما و تلویزیون کمتر پرداخته میشود البته این را نیز باید در نظر بگیریم که باتوجه به بضاعت فعلی سینمای کشور امروز ورود به این ژانر از ریسک بالایی برخوردار است.
منتقدان و کارشناسان نگاه ریزبینانهتری نسبت به کارهای تاریخی دارند؛ فکر میکنید چه دلیلی وجود دارد که «پرواز در اتفاع صفر» توانسته تاکنون گزکی دست آنها ندهد؟
بالاخره هرکاری نواقص خودش را دارد و کار ما نیز از این قاعده مستثنی نیست اما گروه آقای مشکین مهرگان و دقت بسیار زیاد عبدالحسن برزیده موجب این اتفاق شد. من کمتر کارگردانی را دیدهام که حواسش به همه چیز باشد، هم بازی، هم صحنه و حتی ابروی بازیگر. ما خیلی دقیق و با حساسیت هر پلان را میگرفتیم و واقعا برایشان زمان صرف میکردیم. کارگردان مثل یک پروژه سینمایی کار میکرد.
بههرحال کارهای تاریخ معاصر نیز در فهرست کارهای تاریخی قرار میگیرند، آیا این انتخاب شما را وارد فاز جدیدی در بازیگری نکرده است که بخواهید از این به بعد نقشهای پررنگتر و مهمتری را انتخاب کنید؟
این پروژه واقعا کار سختی بود، من در نقد خودم کمی بیرحمم. وقتی کار را میبینیم در بعضی سکانسها از دست خودم ناراحتم و احساس میکنم خیلی باید تجربه داشته باشیم که بخواهیم یک نقش تاریخی بزرگ را اجرا کنیم.
قبل از مجموعه «ماه و پلنگ» شما حضور کمرنگی در تلویزیون داشتید و البته فیلمهای سینمایی هم داشتید که به اندازه سریالهایی تلویزیونی شما دیده نشد. دلیل همکاری دوباره شما با تلویزیون چیست؟ زیرا کارنامه کاریتان خلاف انتظار همه رقم خورد و بیشتر این انتظار را داشتیم که شما را در مدیوم سینما ببینیم.
اینکه سریال بیشتر از سینما دیده میشود غیرقابل انکار است. من فیلم «ساعت شلوغی» را کار کردم که در زمان خود ۵۰۰ میلیون تومان با قیمت بلیت آن زمان فروش رفت. فیلم «چک» به کارگردانی کاظم راستگفتار و « پسکوچههای شمرون» به کارگردانی کامران قدکچیان نیز همینطور بود. در بهترین حالت وقتی یک فیلم سینمایی ۱۰ میلیارد تومان فروش میکند یعنی یک میلیون نفر با بلیت دههزار تومانی آن را دیدهاند اما زمانی که سریال «دلنوازان» پخش میشد بیش از ۴۰ میلیون نفر مخاطب داشت. پس بهتر است این دو مدیوم را از نظر مخاطب با هم مقایسه نکنیم. پیشنهادهایی هم که من در سینما داشتم خیلی برایم جذاب نبود، قبل از اینکه من اولین فیلم سینماییام را بازی کنم ۱۳ پیشنهاد سینمایی را رد کرده بودم و انتظارم از آن سینمایی که بخواهد به سراغ من بیاید چیز دیگری بود که متاسفانه این اتفاق نیفتاد. البته هنوزم که هنوز است پیشنهاداتی دارم و شاید در جای درستی پیشنهادی مطرح شود که مسیر را تغییر بدهد و این ممکن است برای هر بازیگری اتفاق بیفتد. من تمام تلاشم این است که در هر مدیومی که هستم کارم را درست انجام دهم.
در زمان پخش سریال «ماه و پلنگ» نقدهای زیادی به آن وارد شد؛ باتوجه به فیلمنامه و کارگردانی، دیدگاهتان نسبت به آن کار چیست؟
من سوالی از شما میپرسم؛ مگر به سریال«عاشقانه» نقد نشد؟ در صورتی که خیلی هم مخاطب داشت و من هم خوشحالم که مردم این سریال را دنبال کردند و خوشحالم از این که بازیگران موسوم به سینمای هنری در کنار بازیگران پرطرفدار قرار گرفتند و نتیجه آن بسیار دیده شد. همه هم به نواقص و ضعفها واقفیم و سعی میکنیم در آینده آن را برطرف کنیم. اما به گروه آرمان زرینکوب، احمد امینی و سعید مطلبی چه کسی «نه» میگوید؟ اگر بخواهم صادقانه بگویم من محسن شفیعی پنج سال قبل را، قبل از اینکه وارد زندگی شود و ازدواج کند خیلی دوست داشتم و برایم یک نقش بازیگوش و شیرین بود. جالب است این را بدانید که بعد از پخش آن قسمتی که محسن به ملکا میگوید میخواهم با دوستت ازدواج کنم من بهخاطرش در اینستاگرام در عرض ده دقیقه دو هزار ناسزا شنیدم. مردم ما خیلی احساسی هستند و در برخی لحظات از سریال دوستمان دارند و در بعضی مواقع نیز از ما متنفر میشوند. من اما در نقد خودم، از بیننده بیرحمتر هستم. اصلا نمیخواهم توجیه کنم اما این پروژه کار دشواری بود؛ من روی ۱۷ قسمت قرارداد بستم و در حین تصویربرداری فیلمنامه کامل شد. از ابتدا قرار بود که سریال «ماه و پلنگ» هفتگی پخش شود و باتوجه به این شرایط زمان زیادی تا پخش داشتیم اما ناگهان قرار شد که پخش سریال هر شب باشد، موجب شد به گروه فشار زیادی وارد شود.
در پایان اگر ناگفتهای مانده، بگویید.
امیدوارم مردم سریال«پرواز در ارتفاع صفر» را دوست داشته باشند و با نگاه نوستالژی آن را ببینند؛ همچنین امیدوارم که نیروی هوایی کشورمان هم کار را دوست داشته باشد و اگر مواقعی از واقعیتها دور شدیم ما را ببخشند و ممنونم از اینکه کار را میبینند.
منبع: صبا
نظر شما